چراغ های رابطه
چراغ های رابطه تاریکند.... پرواز را بخاطر بسپار .... پرنده مردنیست ....
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, توسط اقلیما |

 

به همه تقویم ها لعنت می فرستم زیرا که یادآور حدیث تکرار مکررات روزهای بلند و کشداری هستندکه روحم را می فرسایند.

تمام روزهای  طولانی که آرزو می کنم در یک روز خلاصه شوند، من نماز روز آخرم  را شکرگزارانه تر از همیشه میخوانم که پایان همه چیز باشد، پایان تمامی روزها، آرزوها،  رازها، نیازها و ...

اشکهایم به نومیدی بدل می شوند و بجای فرو ریختن، فرو خورده می شوند تا در شمایلی تازه نمود عینی پیدا کنند... درک می کنی؟

چشمهایم را می بندم- هیچ رویایی ندارم. هیچ .. حس می کنی؟

خداوندا به من نگاه کن، صدایم را بشنو، مرا در آغوش گیر، خسته ام، میخواهم در آغوشت زار زار گریه کنم، نوازشم کن، دلداریم بده، همه امیدم به توست و آنچه در دستهای توست. تو مرا خوب می شناسی و هیچ چیز از تو پوشیده نیست. مرا در شولای محبتت بپوشان و از سرمای زمین نفرین شده رهایم کن. آمین

« سردم است و انگار هیچ گاه گرم نخواهم شد.»